طلوع غم غروب عاشقان

وبلاگ مورد نظر مربو ط اشکان وکاظم و عرشیا است

طلوع غم غروب عاشقان

وبلاگ مورد نظر مربو ط اشکان وکاظم و عرشیا است

دیگر برای اینکه گریه نکنم

دیگر برای اینکه گریه نکنم
هیچ بهانه ای ندارم
گریه گاهی رمز تدبیر اشتباهات است
کاش چمدان عشقمان را آنقدر سنگین نمی بستیم که وسط راه آنرا به زمین بیاندازیم وراه را بدون آن ادامه بدهیم
زندگی بدون عشق اینقدرخالیست که بعضی مواقع حتی زودتر از سکوت می شکند
وتو ای کاش مرا می فهمیدی
اماحالا که می روی قرارمیان ماهیچ ؛ ولی بگو به چه بهانه می روی


................

در خراب آباد دل بسی زیستم و با هر جام صبوحی او در صحنه زندگی مست شدم و مجنون نگاهش شدم .
اسیر کلامش شدم با نامش خود را تسلی دادم با یادش ماه و خورشید را به یکدیگر رساندم
اما او چون غزالی که از صیاد گریزان است همواره از یادم گریزان است
با چشمانم برایش کمند می افکنم اما این غزال بر باد سوار است و من نشسته برخاک .
او هم آغوش افلاک من هم جوار خار دربر دلدار .

در ساحل زیبای دلم کلبه ای ساختم حقیرانه و در ورای ذهنم حصاری ساختم تا دست تطاولگر زمانه یاد ش را از من به یغما نبرد .
در دالان های خیال شمعی برافروختم تا سیرت زیبایش بر من متجلی شود .

زورق گمگشته من در طوفان بی تو دوام نمی آورد .
بادبانهایش تکه پاره تنش شکسته است .
لیکن نمی خواهم تنها یادگارت هم در کشاکش ابرهای لجوج فراموشی فنا شود

_________________
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد